«اتنیسیتی» چیست و چه ارتباطی با «زبان» دارد؟

با نظر به جنبه؜های پدیدار؜شناسی و اجتماعی-تاریخی

جاشوا فیشمن[1]

 

به عقیده من نباید مدام درگیر صحت و سقم تعاریف ارائه شده بود؛ البته از همان ابتدا ضروری است تمایزهایی مطلوب در زمینه مورد گفتمان تعریف کرد. اتنیسیتی بُعدی از فرهنگ است که مجموع تعاریف خود و دیگری را شامل می؜شود. به تعبیری در گستره؜ اتنیسیتی، «ما» در تقابل با«دیگران» و «دیگران» نیز در تقابل با «دیگری» قرار دارند. البته این در زندگی روزمره همیشه آگاهانه و قابل رؤیت نیست (در وهله اول این‌ها خصوصیات ناسیونالیسم اتنیکی اند، و در ادامه نیز مرتبط با جنبه؜ی اجتماعی-تاریخی اتنیک و جنبه؜ی دیگری هستند که باید حتماً بررسی شود)؛ با این وجود نمی؜توان گفت بدون هیچگونه آگاهی؜ای انجام می؜شوند و البته در برخی بررسی؜های تقابلی کاملاً امری آگاهانه محسوب می؜شوند.

تعریف اتنیسیتی با استفاده از واحدهای اندازه و مقیاس چندان کارآمد نیست. یک مشخصه؜ می؜تواند ویژگی کلی واحدهای کوچک مقیاس به عنوان مثال در سطح گروه، طایفه یا دهکده باشد؛ یا بالعکس بر مقیاس؜های بزرگتر به عنوان مثال مناطقی از کشور، کل کشور یا حتی چندین کشور همسایه نیز اعمال شود؛ این بدین معنی است که روابط اتنیکی و سیاسی لزوماً یکی نیستند. دیگر اینکه در هر اتنیک تمایل به کامل بودن، خودبسندگی و استقلال فرهنگی دیده می؜شود؛ یعنی در این راه هم قدم برداشته می‌شود، هم از دید اجتماع کامل تلقی می؜شود، و هم اینکه در طی چندین نسل باقی مانده است و تاریخچه دیرینه؜ای دارد.

گروه؜های شامل: افراد در حرفه‌ای خاص (مثلاً خیاطان)، افراد با جنسیت یکسان (مثلاً زنان)، افراد در رده سنی خاص (مثلاً نوجوانان)، و یا افراد هم مرتبه اجتماعی (مثلاً قشر کارگر)، گروه؜های اتنیکی کاملی محسوب نمی؜شوند؛ آن هم به این دلیل که اینها تنها بخش کوچکی از فرهنگ را شکل می؜دهند. البته لازم به ذکر است این گروه؜ها در شرایط خاص دارای ویژگی؜ها و مفاهیم اتنیکی مخصوص به خود نیز هستند؛ و برخی ازآنها نیز با اعمال تمایزهای کاربردی می؜توانند تبدیل به اتنیکی کامل و مستقل از دیگر گروه؜ها شوند.

با این همه، مسئله اتنیسیتی در حیطه پدیدارشناسی قرار دارد؛ یعنی در بررسی ها باید ویژگی؜های خاص هر اتنیک را مد نظر قرار داد. در حقیقت اتنیسیتی مبنای کلی ساختارهای اجتماعی-فرهنگی بشر است؛ زیرا می؜توان آن را تشخیص داد، تفسیر کرد و به واقع در زندگی روزمره مشاهده کرد. اتنیسیتی به صورت یک کل واحد در نظر گرفته می؜شود، در رفتار تجلی می؜یابد و با در نظر گرفتن احساسات ارزش؜گذاری می‌شود. همچنین است که دربردارنده؜ی علت/معلول؜ها و رفتار/پی؜آمدهای داخلی و خارجی است. مطالعه اتنیسیتی به ساختاری نظام؜مند در علوم طبیعی منجر نمی؜شود، بلکه ساختاری فرهنگی و ذهنی تشکیل می؜دهد که جایگاهش ذهن و قلب است و بشر را در انجام امور روزمره هدایت می؜کند. می؜توان گفت موضوعی به گستره؜؜ی کیهان؜ است؛ و درک بشر از زندگی، تاریخ، جهان و کائنات را به کلی تغییر می؜دهد.

اتنیسیتی و فرهنگ یکی نیستند؛ بلکه فرهنگ، بُعد کلی؜تری از اتنیسیتی است. فصل مشترک این دو تابع مدرن؜سازی؜های جامعه است. در ابتدای تشکیل یک جامعه، اتنیسیتی اشتراکات بیشتری با فرهنگ کل دارد؛ و دربردارنده؜ی روش هایی اتنیکی برای لباس پوشیدن، خانه؜سازی، شخم زدن، طبابت، عبادت، جنگ، تجارت، هنر، ورزش و تحصیل است. و با اینکه این امور آگاهانه صورت نمی؜پذیرند، اما به سرعت فراگیر می؜شوند. در جوامع پیشرفته؜تر، اتنیسیتی تحت تأثیرات بین؜المللی (که ریشه اتنیکی آنها مشخص نیست و یا از آن چشم؜پوشی می؜شود، و به گستره؜ای فراتر از مرزهای ملی راه پیدا کرده است) قرار می؜گیرد و در حد رفتارهایی اجتماعی باقی می؜ماند. بر همین مبنا می؜توان گفت امری آگاهانه است و در سازوکار تجهیز مرزهای فرهنگی کارآمد است.

دیگر اینکه مسئله اتنیسیتی ارتباطی با اختلافات درون گروهی ندارد. البته بسیاری از این اختلافات ریشه در مسائل اتنیکی دارند، اما دلایل دیگری نیز موجب اختلاف می؜شود؛ از جمله مسائل مذهبی، اقتصادی، شغلی، مسکونی، سیاسی، عقیدتی و غیره. در حقیقت اختلافات اتنیکی و پی؜آمدهای فجیع ناشی از آن؜ همه را به سوگ می؜نشاند و هیچ فرهنگی با اتنیک؜های مختلف از شر چنین ظلم؜هایی در امان نبوده است. ظلم اتنیسیتی؜های مختلف قابل درجه؜بندی نیست و بنابراین نمی؜شود آن را از دیگر ابعاد هر گروه متمایز ساخت. حقیقت ناگفته دیگری نیز وجود دارد مبنی بر اینکه اتنیسیتی در نظریه اجتماعی غرب، حتی از مصداق بارز معصیت نیز گناه بیشتری دارد.

در پایان باید گفت بحث اتنیسیتی هیچ سنخیتی با منزلت اقلیت ؜ها ندارد. تمایل پیروان پان غربی به یکسان دانستن این دو از جهتی در نتیجه؜ی بی فایده بودن اقلیت؜های اتنیکی، چه بومی و چه مهاجر، و از جهت دیگر می؜توان گفت در نتیجه؜ی بقایای برابرپنداری موهِن قبلی مابین اتنیسیتی و فقدان «تمدن مسیحیت» است. اگر این کارکرد جدی گرفته شود، این ذهنیت نیز پیش می؜آید که «تمامی آن اقلیت؜ها»، هیچگونه نژاد «اولیه؜ای» ندارند که از آن شروع شده باشند و در جوامع پیشرفته تحت سلطه دیگران هم دارای هیچ ویژگی خاصی چه به صورت فیزیکی و چه در پدیدارشناختی نبوده؜اند. همچنین این کارکرد، پدیدارها را با بافت مورد مطالعه اشتباه می؜گیرد. بدون شک موضوعاتی مانند «گروه های اتنیکی» و همسانی این گروه؜ها با اتنیسیتی نیز موجود است؛ اما مربوط به اقلیت؜ها و اکثریت؜ها، چه پایین؜مرتبه و چه بلندمرتبه می شود. «طبقه بندی اتنیکی» در شرایطی خاص صورت می؜گیرد و نباید آن را با مسئله اتنیسیتی در معنای عام آن اشتباه گرفت.

اتنیسیتی و زبان به طرق شاخصی، اجرایی و یا نشانه؜ای به هم مرتبط اند. برای ما هیچ راه فراری از اولین سیستم نشانه؜ای وجود ندارد؛ مخصوصاً نه تا وقتی که سرگرم پدیدارشناسی تعریف؜ها، حفظ همه مرزها و درگیر راه و روش و دانش اتنیکی؜ باشیم. با این وجود زبان یکی از بی؜شمار سیستم؜های تفکیکی با حداقل آگاهی است. در پایان باید گفت زبان هم آگاهانه صورت می؜پذیرد و هم می؜تواند نخستین علت، شعار، نگرانی و خط دفاعی هم باشد. پیوند ناگسستنی بین زبان و مذهب (آیا مذهب بدون زبان امکان؜پذیر است؟) هم می؜تواند «زبان» را به امری مقدس بدل کند، و هم می؜تواند از حرمت آن حتی در فرهنگ سکولار بکاهد. با حمایت؜های ناسیونالیست سکولار، زبان بخشی از مذهب سکولار در نظر گرفته شده است که جامعه را پیوند می؜دهد و آن را برای مقابله با هر چالشی بسیج می؜کند.

چنانچه تنها از جنبه؜های تجربی به نکات گفته شده برسیم اصل قضیه را فراموش خواهیم کرد. در واقع قضیه بر سر این نیست که مرزهای اتنیکی و پیوند آنها با زبان حقیقی است یا خیر، واقعی است یا ساختگی، معتبر است یا اغراق شده، در خدمت دیگر حیطه؜ها هم هست یا خیر، نژادپرستانه است یا عینی و دقیق، تفکیک کننده است یا متحد کننده. بلکه اصل این است که اتنیسیتی بُعدی اجتناب ناپذیر از مجموع تعاریف و عملکردها و گاهی نیز دربردارنده؜ی معنا، احساس و تأثیری وصف ناشدنی است. مسئله اتنیک با وفاداری و تقدس در هم آمیخته است و نباید اهمیت آن را نادیده گرفت و به چیز دیگری تعبیر کرد. همچنین است که جنبه؜های مختلف این موضوع در حال دگرگونی بوده ولی تجربه؜گرایان آکادمیک نقطه نظرات خود را دارند و (چه ارزش؜های آن را بدانند و چه ندانند) توجهی کافی به؜؜ مطالعه این مبحث ندارند. دیگر اینکه نوع بشر اتنیسیتی را در دوره ای حتماً تجربه کرده؜ اند و برخی نیز همیشه با آن روبه؜رو بوده اند. برماست چرایی این مسئله و پیوند آن با زبان را دریابیم.

در این بخش با تکیه بر چهار مقاله، به بررسی تمایز مابین اتنیسیتی و تبعیض نژادی پرداخته شد؛ و با ارائه؜ی مطالعه؜ای موردی نشان داده شد که پیوندی که آن را علت اساسی می؜دانیم، رگه؜هایی ضعیف، انسانی و ناقض در مطالعات فرهنگی-اجتماعی نخبگان دارد. هنگامی که آن؜ها موفق به پایه؜گذاری مجدد زبانشناسی قومی خود شدند، تغییرات این پیوند نیز دشوارتر و پیچیده؜تر شد.

 

  1. زبان، اتنیسیتی و تبعیض نژادی[2]

«در ایرلندی، ذهن هم به صوتِ خوشِ کلام که از نظر اجدادمان بسیار مسرت؜بخش است، واکنش نشان می؜دهد و هم همین ذهن وسیله؜ای است برای بیان امیال و آرزوها، موفقیت؜ها و شکست؜ها، اصالت، و حتی به نوعی التیام؜بخش در بیان ضعف بشر در کل تاریخ به کار می؜رود» (برنان،1969:71).

 

زبان و اتنیسیتی :پیرامون متغیرهایی که در نظریه اجتماعی و تاریخ اجتماعی از قلم افتاده‌اند

بسیاری از بحث؜های پیش؜ آمده تاکنون بر سر تعریف واژه «اتنیسیتی» است. با اینکه من علاقه وافری به تعریف و تعیین حد و مرز آن دارم، لیکن بیشتر مشتاق جرو؜بحث؜های پیش آمده ام؛ به عنوان مثال روشن است حیطه؜های علوم اجتماعی فاقد سنتی فکری در ارتباط با این بحث هستند. متفکران و نظریه؜ پردازان حوزه علوم اجتماعی هیچگاه با مد نظر قرار دادن اتنیسیتی (البته صحیح تر است بگوییم زبان و اتنیسیتی) جامعه؜شناسی؜ای مختص اتنیسیتی یا مباحث مربوط به آن ایجاد و یا بازپروری نکرده اند. حتی حداقل؜کاری که می؜توانست انجام شود به عنوان مثال تصویری از پیوند همزمان بین زندگی اجتماعی و تفکر اجتماعی در بخش؜های مهم دنیا نیز ارائه نشد. بنابراین امروزه در اواخر قرن بیستم که تنها خدا می؜داند تا پایان این اثر تراژدی-کمدی بر سیاره ما چه مقدار زمان باقیست، هنوز درگیر مسئله اتنیک هستیم؛ انگار که تازه به وجود آمده و تفکر سه؜ هزار ساله پان مدیترانه؜ای و اروپایی و بررسی؜های مرتبط (برای تحت پوشش قرار دادن آن بخش از بشریت که اکثرمان با آن آشنایی داریم) به فراموشی سپرده شده است. پر واضح است که این رویکرد ما به دیگر اشکال و فرایندهای اجتماعی مانند خانواده، شهرنشینی، مذهب ، تکنولوژی و این قبیل مسائل نیست. البته از سنت؜های فکری پشت این؜ها نیز بسیار می؜توان سود برد. من چنین نتیجه گرفتم که درگیری؜ها و بی؜مایگی؜های فکری و همچنین بی؜توجهی؜؜های عمدی؜مان در رابطه با مسئله اتنیسیتی، خود مسائلی قابل بحث در حیطه اتنیک اند و هم می؜توان گفت این؜ها پدیده؜هایی هستند که با آشکار شدن ابعاد مختلف؜شان به جنبه؜های مختلفی از علم دست خواهیم یافت.

با این حال این موضوع از حوزه مطالعاتی این بخش خارج است. من نیز در خود چنین توانایی؜ای نمی؜بینم که بتوانم تمامی اطلاعات مورد نیاز (در حوزه جامعه؜شناسی زبان و اتنیسیتی، و جامعه؜شناسی دانش مربوطه) را تقدیم حضورتان کنم. آخرین نکته اینکه بهتر است هم بازپروری و هم تحلیل تاریخچه اجتماعی و نظریات اجتماعی را از زمان عبری کلاسیک و زمان یونان باستان تا قرن بیستم و «ظهور مجدد اتنیسیتی» در دهه گذشته در غرب مد نظر قرار دهیم. در این پروسه همچنین باید به امپراطوری روم، در غرب و در شرق، بپردازیم: اولین کلیسا و آباء کلیسا، اسلام در یورو-مدیترانه، زندگی و تفکر قرون وسطایی و رنسانسی در سراسر اروپا، اصلاحات و ضد اصلاحات، انقلاب؜های تجاری و صنعتی که تغییر/دوام اجتماعی و محرک تفکر و نظریات اجتماعی محسوب می؜شوند، و همچنین ظهور مکاتب فکری و جنبش؜های اجتماعی مدرن. در مورد آخر یعنی مکاتب و جنبش؜های مدرن، باید اختلافات سرمایه داری-مارکسیستی و تفاوت؜های مارکسیست-هردری-وِبِری را در تفکرات جامعه؜شناسی و مردم؜شناسی و نیز در فعالیت؜های سیاسی و اقتصادی، در قرن بدشگون نوزدهم و در قرن فجیع بیستم بررسی کنیم. در ادامه تنها به چند موضوع محدود که دربردانده؜ی سرنخ؜هایی از زبان و اتنیسیتی در این دیدگاه؜هاست اشاره می؜شود.

 

اتنیسیتی چیست؟

از آنجا که یکی از اهداف من (البته جا برای تحقیق بیشتر همیشه وجود دارد) واگویه؜ی نظریات متفکران علوم اجتماعی در باب اتنیسیتی از جمله نحوه تعریف این واژه است، لذا اشتیاقم به این موضوع در سطحی کلی؜تر ارضاء خواهد شد؛ چرا که باید امکان دسترسی به همه اشکال و تعاریف اتنیک وجود داشته باشد (برای مطالعه بیشتر به ایساجیو 1974 رجوع کنید). مباحث مورد علاقه من مفهوم و نمایش «دوام فرهنگی در طول نسل؜ها» است؛ یعنی بایستی هم مفهوم و هم پیوندها به افراد همان گروه (مردم) انتقال داده شود. این؜ها گروه؜هایی هستند که نه تنها تاریخچه پرباری دارند، بلکه مهمتر اینکه اصل و نسب مشترک و بنابراین موهبت؜ها، مسئولیتها، حق و حقوق و تعهدات مشترکی نیز دارند. می؜توان گفت مباحث مورد علاقه من همسو با تمام جوامع و فرهنگ؜ها نیست؛ البته به میزان تسلط اتنیسیتی بر همه یا بخشی از درک و فهم اجتماعی نیز بستگی دارد (این نسبت مستقیمی با پیشرفت جوامع دارد). به ویژه می؜توان از مواردی نام برد که به نوعی با این سؤالات در ارتباط اند: ما که هستیم؟ از کجا آمده؜ایم؟ مشخصه خاصی داریم؟ به نظر من (و لوپاژ[3] و تابورت کلر[4]، 1982)، چنانچه این سؤالات را از فردی واحد در زمان؜های متفاوت بپرسیم حتماً پاسخ‌های متفاوتی می؜شنویم (پاسخ؜ها با توجه به پاسخ؜دهنده؜های بیشتر، متفاوت؜تر هم می؜شوند). در اینجا سعی شده است پیوندهای مربوط به زبان به عنوان بُعد اعتباری مسئله اتنیک در نظر گرفته شود.

 

بن؜مایه؜ی «ماهیت» اولیه

به عقیده؜ی اسرائیل باستان و یونان باستان، جهان متشکل از چندین اتنیک با مشخصات و «ماهیت؜های» بیولوژیکی متفاوتی است؛ و بنابراین تاریخچه؜های متفاوتی نیز در جهان وجود دارد. این عقیده که شامل پشت پرده؜؜ای نیز با موضوع بقای جسم پس از مرگ است، در اندیشه؜های ناسیونالیست؜ها و هردری؜های مدرن نیز دیده شده است و هنوز که هنوزه در برخی مناطق پان مدیترانه؜ای، اروپا، آفریقا، آسیا و آمریکا وجود دارد. در واقع این «ماهیت» خارج از قوه؜ی درک انسان و مختص مافوق بشر است. زبان نیز طبیعتاً بخش مهمی همانند خون، استخوان و اشک است. بنابراین این تفکر که الوهیت(ها) به زبان مخصوص هر اتنیک سخن می؜گویند و لاغیر، بسیار شایع است (هرچندکه همگان آن را صحیح نمی؜دانند و با بسیاری از مکتب؜ها در تضاد است). لازم به ذکر است این موضوع از مباحث حوزه؜ای از کیهان؜شناسی است که در آن مجموعه؜ زبان و اتنیک به عنوان عناصر اصلی سازنده کل جوامع بشری قلمداد می‌شود. البته در تفکرات به؜روزتر، ریشه ابرانسانی و ذات بیولوژیکی آن نیز زیر سؤال می؜رود. با این وجود به عقیده؜ی بسیاری از نظریه پردازان و فیلسوفان، اتنیسیتی و پیدایش اتنیک جدید (به عبارتی اتنیکی رسمی و دارای پیوندهای اتنیسیتی و زبانی) از جنبه؜های طبیعی و ضروری زندگی اجتماعی بشر است (در رابطه با بحثی که در چند سطر اخیر مطرح شد می؜توانید آخرین نظریات شوروری را در کتاب براملی 1974 مطالعه کنید). اندیشه؜های اروپای شرقی و مدیترانه شرقی در همین راستا نیز خالی از لطف نیست (یاکوبسن[5]1945). در واقع دقیقاً در ترکیب نظریات یورو-مدیترانه است که درمی؜یابیم صحت زبانی طبیعی؜ترین و ضروری؜ترین بخش در باب تداوم پنهانی و غیرقابل؜اجتناب مجموعه؜ی فرهنگی/فیزیکی است.

بن؜مایه؜ی «تغییر ماهیت»

عقیده؜ای تقریباً متفاوت و گاهی همسو با نظریه ذکر شده در بالا این است که سطح اتنیک؜ها را می؜توان بالاتر برد و به سطح توسعه؜یافته و جدیدتری دست پیدا کرد. بالاترین سطح، اتنیک؜زدایی است؛ بدین معنی که در نهایت هیچگونه اتنیکی در کار نیست. مشاجره میان کسانی که اتنیسیتی را پدیده ای کاملاً ثابت و خدادادی می؜دانند و کسانی که از طرف دیگر آن را همیشه قابل تغییر می دانند، از افلاطون و ارسطو آغاز شد. اولین گروه پیشنهاد تشکیل چندین جامعه اتنیک؜زدایی؜شده دادند. به عقیده آن؜ها این کار به شیوه مدیریت حکومتی؜ای که صحیح، قابل اصلاح، نوع؜دوستانه و بی؜طرفانه است منجر می‌شود. چنانچه زن؜ها به تمام مردها و مردها به تمام زن؜ها متعلق باشند، در اینصورت رابطه؜ی زن و شوهری نیز وجود ندارد. به همین ترتیب فرزندان نیز فاقد پدر و مادر اند؛ زیرا تمام مردها، پدر و تمام زن؜ها مادر آن فرزند هستند. بنابراین آن بچه، فرزند همه زن؜ها و مردها است و بالعکس همه زن‌ها و مردها نیز مادر و پدر آن فرزند هستند. تنها یک چنین گروهی -که اعضای آن هیچ تفاوتی در ادامه تداوم بیولوژیکی بینانسلی با یکدیگر ندارند- به نفع جامعه است؛ چراکه شامل هیچ مشخصه خاص و یا خانواده؜ای نیست و نیازهای کلی اجتماع را بدون تعصب، جانبداری، طمع و تضاد منافع در نظر می؜گیرد؛ افلاطون همه این؜ها را لازمه؜ی اتنیسیتی می؜داند. ارسطو این دیدگاه را به شدت مورد اعتراض قرار داد. به عقیده او علی؜رغم تمام ایرادات اتنیسیتی، کسانی که مورد عشق و علاقه «افراد» خاصی قرار نمی؜گیرند، بعدها نیز نمی؜توانند به دیگران عشق بورزند و از نعمت وجود افراد در زندگی خود استفاده کنند. هر بچه باید یک پدر و مادر داشته باشد و هر پدر و مادر هم باید تنها یک بچه داشته باشند. بنا بر نظر ارسطو چالش؜ اتنیسیتی در تقویت عشقهای خانوادگی و گسترش پیوندهای طبیعی به «نوع» خود است. از این رو این پیوندها شامل افراد نزدیکتر به فرد است.

 

این ماهیت به طور ثابتی تشکیل شده است. بسط و تغییر ماهیت زبان و اتنیسیتی به سطحی بالاتر و جامع؜؜تر به کرات در تفکرات اولیه مسیحی مانند سنت آگوستین، تفکرات رومی، اندیشه قرون وسطایی (شامل بسیاری از فلسفه؜های اخلاقی) و نیز در تمرکز اقتصادی کاپیتالیستی دیده می شود. لازم به ذکر است در سطحی بالاتر، اتنیک؜زدایی و جدال لفظی به عقیده؜ی برخی از نظریه؜پردازان اجتماعی مدرن مسیحی، مارکسیست ها و کاپیتالیست؜های کلاسیک، اهداف عالی؜؜ای هستند که نیاز به هزاران سال زمان دارند؛ و از طرف دیگر به نظر وبر [6]و تمام «سنت؜های برجسته» نظریه؜های اجتماعی مدرن از سنت سیمون گرفته تا پارسونز، به عنوان پیش؜آمدهایی بدیهی و البته تأسف؜آور در جوامع صنعتی مدرن تلقی می ؜شوند.

 

اتنیسیتی درهم؜گسیخته، غیرعقلانی و مبتنی بر بافت

همه پژوهشگران باستان و قرون وسطی در مورد جنبه؜ منفی و پنهان مسئله اتنیسیتی اظهار نظر می؜کنند؛ اما خود نیز می؜دانند که این تنها یک روی سکه است و البته شامل جنبه؜هایی هم مثبت و هم منفی است. همانطور که گفتیم نظریه؜ی مخالف اولین بار توسط افلاطون ارائه شد. و در ادامه لورد آکتون[7]، جان استوارت میل [8]و مدافعان استقرار دموکراسی سرمایه؜داری غربی به آن رسمیت بخشیدند. آن؜ها اتنیک؜هایی که به تشکیل حکومت می؜انجامند را برهم؜زننده؜ی تمدن، اشتیاقی اولیه، کابوس و اهرمنی وحشتناک می؜دانند که هنوز هم در کمین مناطق پیشرفت؜نکرده؜ی اروپاست اما به لطف الهی در بریتانیای کبیر، فرانسه، اسپانیا، هلند و نیز در اولین ذی؜نفعان تحکیم سیاسی و رشد اقتصادی-فن؜آورانه مهار شده است.

 

این دیدگاه همزمان با نظریه؜ای تکاملی؜ بود که در آن زبان و اتنیسیتی؜های «قانونی» برشمرده می؜شدند. بدین معنی که پیوند بین آنها و رواجشان در غرب، نتیجه؜ی ثبات اقتصادی و سیاسی است. یعنی آنها محصول قانونی قرن؜های متمادی ثبات در حکومت؜داری، تجارت، سپاه و مذهب هستند. همچنین این عقیده که دولت کارآمد و باثبات خود ملیت قانونی؜اش را تأسیس می؜کند، برای مدت؜ها دیدگاه غالب در غرب بود. با این حال عکس این عقیده یعنی اینکه ملیت بتواند تشکیل حکومت کند، رد شد. در واقع دیدگاهی غیر طبیعی، ناعادلانه، غیرمنطقی و مختل صلح و تمدن تلقی می؜شد. زمانی اندیشه؜های اتنیسیتی بریتانی یا رومانیایی با مقایسه؜ با جامعه؜ی «صحیح» رد می؜شد ولی امروزه این؜ها در اندیشه؜های اتنیسیتی کبکی دیده می؜شوند. در حقیقت تصور بر این بود که گرایشات شیطانی و غریزی زبان و اتنیسیتی؜های «غیرقانونی» برای تشکیل حکومت؜های اغتشاش؜گر، اصلی؜ترین مخشصه منفی اقلیت؜هاست؛ و البته برخی هنوز هم بر این باورند. از این رو مدت؜هاست اتنیسیتی با مشکلات سیاسی، اقلیت؜های بدون قانون و جمعیت؜های «گرفتار» کوچک خارجی، به اشتباه گرفته می؜شود.

 

با این وجود می؜توان گفت مارکسیسم کلاسیک تفاوت چندانی از این نظر با تمرکز اقتصادی کاپیتالیستی نداشت. به عقیده؜ی میل، رفتار زبان و اتنیسیتی، مخصوصاً در فاز ملیت به حکومت، چنان «غیر منطقی» و ناپسند بود که باید به هر قیمتی جلوشان گرفته می؜شد؛ و به جد اهرمنی بود که تنها از سر لج و لجبازی با نظم سیاسی تشکیل شده بود. (به عنوان مثال برای رها شدن از برچسب «ملیتی؜ تاریخی که زمانی شکست خورده است». این مثال در دسته؜ای مابین تقسیم؜بندی؜های میل و آکتون جای دارد. تقسیم؜بندی آن؜ها به دو دسته خوب؜ها و بدها است. خوب؜ها دارای تمدن هستند و بدها تمدن و گذشته؜ای ندارند). در ابتدا مارکس[9] و انگلس[10] به دلیل تأثیر سوء ناشی از رفتارهای زبانی و اتنیکی فاز ملیت به حکومت بر مشاجرات گروهی و اتحاد کارگران، مخالف آن؜ها بودند (در نهایت هم استثنائاتی کینه توزانه و فرصت طلبانه برای آن؜ها قائل شدند. البته هنگامی که میل رفتارهای زبانی و اتنیکی را صرفاً موضوعی ناپسند می؜داند، مارکس و پیروان او آن؜ها را نه تنها موضوعی ناپسند بلکه توهم و دروغی ناپسند نیز می؜دانند که در واقع ثمره اقتصاد است. همچنین به عقیده مارکس و پیروان او رفتارهای زبانی و اتنیکی توهمات پوچی هستند که توسط کاپیتالیست؜های حکمران برای تضعیف واز بین بردن طبقه کارگر در کل دنیا، تشکیل شده اند.

 

احتیاجی به گفتن نیست که در عصر حاضر هم میل و هم مارکس پیروان خود را دارند. این افراد تمام اعمال و رفتار زننده مانند نسل؜کشی را هم به زبان و اتنیک نسبت می دهند. به؜ علاوه این دیدگاه عینی هنوز هم در میان دانشمندان اجتماعی که منکر هرگونه اعتبار ذهنی یا کاربرد اتنیسیتی هستند و نیز میان افرادی که به چشم ثمره؜ ساختگی دست نخبگان به منظور جلب حمایت گسترده برای اهداف سیاسی و اقتصادی به آن می؜نگرند، وجود دارد (گلنر،1964). آن؜ها موافق عقیده‌ی مخالف انگلس در یک قرن قبل هستند (1866):

 

«هیچ کشوری در اروپا یافت نمی؜شود که در یک حکومت واحد ملیت؜های مختلفی نداشته باشد. سلتی هایلندی و ولزی ملیت؜هایی متفاوت از ملیت انگلیسی هستند؛ با این وجود هیچگاه اهمیتی در مقام یک ملیت حتی بیش از سکنه سلتیک بریتانی در فرانسه به؜ آن؜ها داده نشده است. … اهمیت اروپا و پویایی مردم از دید اصول ملیت؜ها هیچ چیز نیست. اهمیت رومانی؜ (لاتین) ولاشی که هیچ تاریخچه؜ و حتی انرژی مورد نیاز برای اینکار را نیز نداشته، برابر است با ایتالیایی که تاریخی دو هزار ساله و پویایی ملی تأثیرنپذیرفته؜ای داشته است. ولزی ها و مانکسمن؜ها، در صورت تمایل حقوقی برابر در تشکیل سیاست؜های مستقل دارند، البته همین در مقایسه با ملیت انگلیسی بسیار مضحک و ناچیز است! اصل ماجرا نیز در همین چیزهای مضحک است. در واقع این امکان وجود دارد که اصول ملیت؜ها تنها در اروپای شرقی تشکیل شود؛ اروپای شرقی به کرات مورد امواج حمله آسیایی؜ها قرار گرفته و شاهد ویرانی؜هایی بوده که امروزه قوم؜نگاران نیز به سختی می؜توانند از یکدیگر تفکیک؜شان کنند. همچنین باید گفت در آنجا ترک؜ها، مجارستانی؜های اهل فنلاند، رومانی؜ها، یهودی؜ها و حدود دوازده قبیله اسلاونی در سردرگمی بی؜پایانی با یکدیگر زندگی می کردند».

 

اساساً تا به امروز غربی؜ها معتقد بودند اتنیسیتی مربوط به همه؜ی افراد سرخوش و زبان؜های خارج از غرب و مردم عادی (و البته ناخواسته) جهان می؜شده است. به نظر آن؜ها در اتنیسیتی تمدن؜سازی صورت نگرفته بود و بیش از آنکه به نظر برسد مایه؜ی زحمت و دردسر بود.

 

اتنیسیتی، پدیده؜ای خلاقانه و التیام؜بخش

نظریات ذاتی اتنیسیتی معمولاً به مسئولیت؜های لازم الاجرا برای ماهیت بینانسلی اشاره دارند؛ یعنی به وظایف مشترک گروه؜هایی از یک نوع و قابل اجرا به شیوه؜ای خاص اشاره دارند. البته لازم به ذکر است این نظریه؜ها پاداش؜های فردی و جمعی چنین وفاداری؜هایی را نیز مد نظر قرار می؜دهند. با این وجود به لطف نظریات کلی؜تر، اندیشه؜ها نیز گامی به جلو برداشته اند. دیگر اینکه دیدگاه؜های کلاسیک عبری تأکید بسیاری بر تکامل اتنیسیتی دارند؛ یعنی معتقدند از راه تقدیس می؜توان شاهد اتنیکی بدون عیب و نقص بود. حتی با این وجود که تمرکز اصلی عبری؜ها بر تکامل نظری اتنیک عبری است (درست همانند کمبودهای این اتنیک)، این فقط یهودیت نبود که توانست با طرح؜ها و انتظارات خالق، ارتقا یابد و سازگار شود (فیشمن، مایرفلد و فیشمن، 1985). تفکرات عبری؜ها منبع اولیه؜ی این پیام است که اتنیک؜های مقدس مسحور کننده، تقویت کننده، التیام؜بخش و متقاعدکننده هستند. همچنین پیام؜آور شادی، تمامیت ، تقدس، جسم؜بخشی و اعلان زبان و اتنیسیتی به پیروی از دستورات فرمانروای هستی نیز هست: «چراکه آن؜ها در زندگی و طول روز ما جای دارند». هرکس در میان افرادی از جنس خود زندگی کند، به زبان خودشان سخن بگوید و دستورات الهی را اجرا کند، هرآنچه امید به زندگی نامیده می‌شود داراست ( فیشمن 1978 را نیز مطالعه کنید).

 

لذت اتنیک و زبان مادری به کرات در هر گوشه از اروپا و در تمام اعصار بیان شده است. در دوران مدرن این احساس به اصلی کلی، احساسی عمومی ،تجلیل ذات تنوعات زبانی و اتنیکی به عنوان گوشه؜ای از نمایش جلال خداوندی، ارزش، زیبایی، منبع الهام؜بخشی خلاقانه و خلاقیت الهام؜بخش، و در واقع به اعمال و اخلاق ابتدایی بشری بدل شده است. بسیاری بر این عقیده اند که همین تنوعات اتنیکی و زبانی است که جهان را برای زندگی جای بهتری کرده است. و همین خلاقیت و زیبایی درونی این تنوعات است که انسان؜سازی کرده است. پر بیراه نیست اگر بگوییم فقدان این تنوعات منجر به از دست دادن صفات انسانی، مکانیکی شدن و بینوایی مطلق بشر می؜شود. همچنین کاهش این تنوعات زنگ خطر، و تمایلی به ایستادگی و مبارزه است. در هردری، ماتزینی، اسلاوی و کالنی -در حقیقت در بیشتر انسان؜شناسی؜های مدرن و زبان؜شناسی؜؜های انسان؜شناسی- ماهیت تنوعات اتنیکی و زیبایی مطلق کثرت؜گرایی فرهنگی، به لذت پایان؜ناپذیری تبدیل شد. این نوع نگرش در برخی مواقع در اصول کلی دموکرات ادغام ؜می؜شود و گاهی نیز راهش از آن جداست؛ این اصول شامل حقوق لاینفک انسان؜ها می؜شود و بنابر آن افراد در عین وابستگی؜های اتنیکی استقلال فردی نیز دارند (تالمون، 1965). دموکراسی از یک سو حقوقی جایگزین و جدای از اتنیسیتی نیز تعبیه می؜کند؛ این شامل حق پذیرش شهروندی کشوری دیگر است. از سوی دیگر نیز حق حفظ اتنیک اولیه فرد را به ارمغان می؜آورد و به نوعی ضامن تداوم آن اتنیک است؛ تا بدین وسیله فرزندان تازه به دنیا آمده نیز در زمره؜ی همان اتنیک قرار گیرند، خلاقانه رشد کنند، و بتوانند تمام پتانسیل؜های خود را با حفظ اصالت اتنیکی و دارای رنگ و زندگی و هویت، به کار بگیرند.

 

ابعاد وجودی زبان و اتنیک

موضوعات فوق دربردارنده‌ دیدگاه‌های متفاوت زبان و اتنیسیتی و همچنین شیوه نگرش به این پدیده در مناطق خاصی از جهان است. این موضوعات به خودی خود جدا از یکدیگر نیستند. بسیاری‌شان مربوط به آن ماهیت‌هایی اتنیکی می‌شوند که مورد قبول عامه قرار گرفته‌‌اند و از نسلی به نسل بعد ادامه یافته‌‌اند؛ البته تداوم نسل از طریق شیر مادر اتفاق می‌افتد. بنابراین می‌توان گفت اساساً هر اتنیک دارای یک جزء «وجودی»، راز مگو، تجربه چیره شدن بر مرگ، و نیز وعده‌ای برای جاودانگی است؛ چراکه آن ماهیت مورد قبول عامه از نسلی به نسل بعد راه پیدا می‌کند. با اینکه چندین راه فرار در داخل و خارج و نیز آستانگی‌های هولناکی نیز در آن بین وجود دارد، تداوم فیزیکی جسم عرفانی همچنان ادامه دارد. و زبان نیز بخشی از این جسم است. زبان به جد از آن نشأت می‌گیرد و در واقع خود نیز دارای جسم است (از همین روست که اجازه تغییرات پایه‌ای را نمی‌دهد).

 

مبرهن است که زبان روی واقعی سکه‌های «عمل» و «دانش» است که به اشتباه آن روی اتنیسیتی انگاشته می‌شود. از آنجا که عمل و دانش اتنیکی تغییرپذیر است، اشتباه نیز در آن راه پیدا می‌کند. اعمال اتنیکی مسئولیت‌هایی هستند که می‌توان از آن شانه خالی کرد. دانش اتنیکی نیز هدیه‌ای است که می‌توان آن را رد کرد. اساسی‌ترین نیاز، یعنی وجود اتنیک، لازم هست اما کافی نیست. دیگر اینکه همه چیز قابل به دست آوردن و از دست دادن است؛ و زبان نیز هیچگاه از این دسته مستثنی نبوده است (فیشمن،1977). در پیش‌آماده‌سازی اتنیک‌ها این اتفاق به صورت طبیعی و ناآگاهانه رخ می‌دهد (فیشمن،1965)؛ در حالی که در اتنیک‌هایی که کاملاً آماده و تثبیت شده‌اند بیشتر یک مشوق –چه تلویحاً و چه صراحتاً- به حساب می‌آید (فیشمن،1972).

 

گرایش نظریات بومی به سمت دیدگاه‌های استعاری و متافیزیکی پیوند زبان و اتنیسیتی است. عینی گرایان خارجی به جای پرداختن به رمز و راز این پیوند، به نیازهای نظامی و اقتصادی می‌پردازند. کاربرد زبان و اتنیک در سیستم آموزشی مدارس نیز برای تعلیم نیروی‌ کار جدید است. زبان و اتنیک از دید اتوچونیست‌ها، ماهیت‌ ابتدایی و از دید عینی گرایان خارجی، محصولی قابل تغییر اند. با این حال هر دوی این گروه‌ها بر سر وحدت اتنیک و زبان اتفاق نظر دارند. در پایان باید گفت مسئله‌ قابل بحث، تفسیر تفاوت‌های «ما و دیگران» است که خودآگاه یا ناخودآگاه مسئله‌‌ای اتنیکی محسوب می‌شود و در نهایت ما را به تبعیض نژادی می‌رساند.

 

اتنیسیتی و تبعیض نژادی

تبعیض نژادی از بی‌شمار اصطلاحاتی است که به دلیل کاربرد بسیار در معنای مدرن و مرسوم خود، عملاً اصالت خود را از دست داده است. این اتفاق برای اصطلاحات دموکراسی و سوسیالیسم نیز افتاده است. در واقع سوسیالیسم شامل تمام جوانب رضایت (یعنی دموکراسی مردمی، دموکراسی تحت هدایت، سوسیالیسم ملی و غیره) می‌شود؛ ولی دموکراسی همه این مفاهیم را در بر نمی‌گیرد. هدف من نجات اصطلاح تبعیض نژادی از این تمییز نابخردانه است تا در نهایت شمول معنایی آن حفظ شود؛ و به عبارتی بین اتنیسیتی و تبعیض نژادی که پدیده‌ای اجتماعی و نظری است تمایزی برقرار شود و بدین ترتیب در کاربردهای نامرتبط این اصطلاح نیز بازبینی شود.

 

با اینکه تبعیض نژادی به اتنیسیتی هم مرتبط است، توجه اصلی‌اش بر مؤلفه‌های وجودی نیست (به همین دلیل راه‌های فرار محدودتری نسبت به اتنیستی دارد). با این وجود با در نظر گرفتن عدم تداوم اتنیک‌ها مقیاسی برای رتبه‌بندی به دست آمده است. در حقیقت اتنیسیتی مصوبه‌‌ای (ناخودآگاه) است و اصالت را به نمایش می‌گذارد. میزان خودآگاهی در تبعیض نژادی به مراتب بیشتر از اتنیسیتی است؛ البته نه از این بابت که «عقیده»ای خاص است، به این دلیل که تنها به اصالت و نمایش تفاوت‌ها و فردیت‌ها توجه نمی‌کند و بلکه بالعکس به ارزیابی تفاوت‌ها از جنبه‌ی بهتر و بدتر بودن، بالاتر یا پایین‌تر بودن و پذیرفته شدن یا رد شدن، می‌پردازد. دیگر اینکه نمود ظاهری اتنیسیتی از تبعیض نژادی کمتر است. اتنیسیتی هیچ قدرت درونی‌ای ندارد؛ این در حالی است که در نظام وجودی تبعیض نژادی که پدیده‌ای سلسله مراتبی است مفهوم سلطه و ساختارهایی مانند نژاد برتر، سهم غالب و افرادی با ژن خوب دیده می‌شود. اتنیسیتی و تبعیض نژادی در کلام و عمل به واقع تفاوت‌های فاحشی با یکدیگر دارند.

 

گرچه عقاید هردر[11] کاملاً ضدفرانسوی‌ها بود (مانند بسیاری از روشنفکران آلمانی که در اوایل قرن نوزدهم در آغاز پادشاهی مستقل آلمان علیه سلطه فرهنگی فرانسه مبارزه ‌می‌کردند)، هیچگاه موافق تبعیض نژادی نبود. به نقل از او:

 

هیچ دو فرد، کشور، جمعیت، تاریخ و ایالتی شبیه به هم نیست. از این رو معنای راستی، زیبایی و خوبی نیز برای آن‌ها یکسان نیست. تقلید کورکورانه تنها منجر به هلاکت و نابودی می‌شود (هردر، در مجله همه کارها، جلد4، صفحه 472).

 

آیا هنوز هم علوم اخلاقی و انسان‌شناسی در جامعه جایی ندارند؟ دیدگاه هردری‌ها در واقع یک فرض کوچک در برابر دنیای سرشار از اتنیک‌های متفاوت به حساب می آید که در آن هر اتنیک خود را صاحب حق، درست و نقطه شروع زیبایی و خلاقیت‌های آتی می‌داند. البته تبعیض نژادی با تعدد حزبی بیگانه است؛ چرا که تبعیض نژادی خواستار پایه‌ای منطقی و نه همزیستی مسالمت‌آمیز است. دیگر اینکه اتنیستی زنده است و اجازه زنده بودن می‌دهد، در حالی که تبعیض نژادی تنها مرگ و اسارت به ارمغان می‌آورد.

در حقیقت می‌توان گفت تمامی اتنیک‌ها در خطر تبعیض نژادی هستند؛ یعنی امکان دارد این دید به وجود آید که شیوه زندگی شخصی از شخصی دیگر ارزشمندتر است. نژادپرستی در همه جوامع و فرهنگ‌ها حتی در درجاتی پایین یافت می‌شود (بیدنی، 1968)؛ که از آن جمله می‌توان از فرهنگ علم سکولار نام برد. البته میزان نژادپرستی در جوامع مختلف به میزان پذیرش دیدگاه‌های مختلف بستگی دارد. لازم به ذکر است خنثی کننده تبعیض نژادی (از جمله نژادگرایی اکتسابی که همانند شایسه‌سازی اتنیکی مغرضانه و بی چون و چرا است)، دانش مقایسه‌ای بینااتنیکی است. و لازم به ذکر است این دانش فراتر از تجارب فردی عمل می‌کند (این تجارب پایه مطالعات ادبیات و اتنیسیتی است). مشخصه‌های اتنیسیتی پست‌مدرن شامل دو بعد است؛ یعنی اتنیسیتی هم نظامی کامل و مستقل به حساب می‌آید و هم نظامی انتخابی و مشارکتی است. این مهم منجر به نوعی خود کنترلی می‌شود، هم از درون و هم از بیرون، که البته در ناسیونالیسم و تبعیض نژادی در درجات بالا این امر اتفاق نمی‌افتد.

پیشتازان مدرن تبعیض نژادی از این قرار است: گوبینو در فرانسه (به بیدس،1966،1970الف و ب، مراجعه کنید)، هاستون استوارت چمبرلین در انگلستان (1899)، و گروهی از فلاسفه، دانشمندان و سیاستمداران آلمانی (به بارزون:1937، گاسمن:1971، موزه:1966، وینریخ: 1946 رجوع کنید). با مراجعه به آثار این‌ها می‌توان فهمید که پیوند زبان به نژادپرستی نیز همانند ذات نژاد پرستی بسیار زننده است. به گفته هرمان گائوچ «دانشمند» نازی:

«در نژاد شمال اروپایی‌‌ها اصوات کاملاً شفاف و رسا تولید می‌شوند، ولی لهجه غیر شمال اروپایی‌ها اینطور نیست. به عنوان مثال حیوانات اصوات واق‌واق، خرخر و جیغ ‌جیغ تولید می‌کنند.‌ ولی پرنده خیلی بهتر از سایر حیوانات تولید صدا می‌کند چرا که ساختار دهانش همانند نژاد شمال اروپایی‌هاست (نقل در موزه1966:225 )».

در پایان ذکر یک نکته در اینجا ضروری است که نهایی‌ترین سطح نژادپرستی تنزل «دیگران» به سطح مادون انسانی است؛ بدین معنی که به دیگران به چشم حیوان و حشره نگاه شود.

 

نتیجه گیری

مواردی که گفته شد را نباید در دفاع از اتنیسیتی در نظر گرفت. از زمان؜های باستان اتنیسیتی پدیده؜ای افراطی و انحرافی بوده که با عقل نیز جور در نمی؜آمده است. می؜توان گفت این از ابتدایی؜ترین موضوعاتی است که در طول قرن؜ها همراه اتنیسیتی بوده است. واژه اتنیسیتی که ازواژه یونانی اتنو گرفته شده است (این واژه به کرات در ترجمه؜ی کتب مقدس یهودی به یونانی مورد استفاده قرار می؜گرفته است وباعث تمایز بین واژه عبری «گوی» برای ملیت به معنای غیر اصیل که باری منفی دارد و واژه «ام» که باری مثبت دارد بوده است)، در انگلیسی اولیه بار معنایی منفی؜ای داشته است (به فرهنگ آکسفورد: اتنیک1470، اتنیست 1550 و 1563، اتنیک؜سازی1663، اتنیک؜گرایی 1772، اتنیک؜سازی1847 مراجعه کنید). این بارهای معنایی – شرک، خرافه، نامأنوس بودن- در قرن مدرن امروزه نیز هنوز برداشته نشده؜اند؛ به عنوان مثال می؜توان از لباس؜ و مدل مو و ماهیت اتنیکی خاص نام برد. لذا نباید نگران نادیده گرفته شدن اعمال و واژگان افراطی اتنیک؜ها بود.

تبعیض نژادی نیز نوعی از افراط است که برخی اتنیستی؜ها به آن مبتلا می؜شوند؛ البته بیشتر در پان اتنیک؜ها و مناطق بدون اتنیک دیده می؜شود. با این حال بهتر است تمایزی میان اتنیسیتی و تبعیض نژادی برقرار باشد، خصوصاً در رشته؜ها و حرفه؜هایی که به زبان وابسته اند. در آموزش؜های دو زبانه، برنامه؜ریزی زبانی، تلاش برای صیانت از زبان و تشکلات زبان؜شناختی؜اجتماعی و قوم؜نگاری، به واقع اهداف، مسائل و چالش؜های روبه؜روی؜مان مشخص می؜؜شود. بنابراین تفاوت؜های میان مذهب و تعصب، جنسیت و تبعیض جنسیتی، سوسالیسم و کمونیسم، دموکراسی و هرج؜ومرج، مثمرثمر خواهد بود. همچنین است که تمایز بین اتنیسیتی و تبعیض نژادی نیز ارزشمند است. متأسفانه دانش ما از تبعیض نژادی بیش از اتنیسیتی و در اتنیسیتی نیز اطلاعاتمان از ابعاد متعارض بیش از عملکردهای واحد آن است. این به ویژه برای روشنفکران آمریکایی مایه بسی تأسف؜ است؛ چرا که ما نیز (فارغ از استدلال؜های مخالفمان) در دنیایی زندگی می؜کنیم که هنوز هم عوامل اتنیکی در هنر، موسیقی، ادبیات ، صنعت مد، رژیم؜ غذایی، فرزندآوری، آموزش و سیاست به کرات دیده می؜شود؛ و نیاز به توجه و ستایش ما دارد. همچنین عدم درک درست از اتنیسیتی، مجموعه اتنیک؜های زندگی مدرن، تغییر دائمی اتنیسیتی از زمان اسرائیل باستان، تفکر پیشینیان راجع؜ به اتنیسیتی (به عنوان مثال دیدگاه های مختلف و متغیر در مورد قدرت یا مرکزیت آن به عنوان عاملی در عملکرد و رفتارهای اجتماعی)، برای محدود کردن درک ما از جامعه و نقش زبان در جامعه است. در اندیشه؜های پان مدیترانه؜ای و اروپایی در دوران قبل از مدرن، زبان و اتنیسیتی به یکدیگر مرتبط بوده اند. دیگر اینکه در قرن نوزدهم که اتنیسیتی از نظریه اجتماعی مدرن حذف شد، زبان نیز به طبع از آن حذف شد. در عصر حاضر شاهد ظهور مجدد این دو در نظریات اجتماعی هستیم. بنابراین باید تلاش کنیم تا بیشترین سود و منفعت را از قبل آن کسب کنیم و به توسعه دیدگاه؜ها نیز کمک کنیم. و در پایان می؜توان گفت تنها از این طریق است که به مفهوم «احیای اتنیک» در ایالات متحده می؜توان رسید.

 

نکات فصل یک

  1. برای شرح کامل تسلط تبعیض نژادی بر فرهنگ مدرن، مقاله بانتون در مجله زوبایدا (1970) را مطالعه کنید. در بخش پیش؜پایانی این مقاله می؜توانید راجع به تفاوت؜های اولیه بین اتنیسیتی و تبعیض نژادی بخوانید.
  2. در اصطلاحات مبحث اتنیسیتی در این مقاله به واژه نژاد برخواهید خورد که در معنای اتنیسیتی به کار رفته است. این از معادلات معنایی؜ای است که باید در حوزه جامعه شناسی و جامعه شناسی اتنیکی روشن شود.

[1] . این مقاله ترجمه فصل اول از کتاب «زبان و اتنیسیتی» نوشته جاشوا فیشمن است که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد.

مشخصات کتاب چنین است:

Joshua A. Fishman: Language and ethnicity in minority sociolinguistic perspective, 717 pp. Clevedon, Philadelphia: Multilingual Matters. 1989.

[2]. اصل این مقاله در مجموعه میزگردی حول محور زبان؜ها و زبانشناسی؜ها 1977، صص. 297-309 موجود است.

[3]. Le Page

[4]. Tabouret-Keller

[5]. Jakobson

[6]. Weber

[7]. Lord Acton

[8]. John Stuart Mill

[9]. Marx

[10]. Engels

[11]. Herder