مصدق و مسأله حقوق اقوام ایران

علی ماراغالی

«…در ایران به میزانی که از مرکز دور میشویم به همان میزان ظلم و ستم، شدت و ضعف دارد!»

 (برگرفته از روزنامه صوراسرافیل)

مقدمه: میرزاجهانگیرخان اولین شهید قافله روزنامه نگاری، این سخن را اندک زمانی قبل از به توپ بستن مجلس و قتل فجیع اش در باغشاه توسط عمال محمدعلی شاه نوشته بود. این جمله به عریانترین و فشرده ترین شکل، میزان تبعیض و ستم بر اقوامی ایرانی را به نمایش می گذارد اقوامی که دور از مرکز بر حاشیه های مرزی ایران کشیده شده اند و تاریخ معاصر ایران نشان می دهد که آنها تنها به لحاظ جغرافیایی، دور از مرکز و در حاشیه قرار نگرفته اند بلکه به لحاظ تقسیم قدرت، تقسیم رفاه، امنیت و عدالت نیز در حاشیه قرار دارند.

 مصدق از مردان شریف تاریخ معاصر ایران است و در تمام عمر سیاسی خود، آزادیخواهی، ملی گرایی و مبارزه با تسلط بیگانگان…جزوه اصول زندگی اش بوده، اما همین خصیصه ملی گرایی اش باعث شده بین او و حقوق اقوام ایرانی شکافی ژرف و حتی تضاد ایجاد گردد و وقتی رابطه یک رجل سیاسی شریف و مشروطه خواه و اولین ایرانی فارغ التحصیل حقوق از کشور آزادی چون سویس با حقوق قومیتها چنین باشد آن وقت حدیث مفصل بخوانید از رابطه مقامات دیکتاتوری و منفوری چون عبدالله مستوفی ها، مخبرالسلطنه ها با حقوق اقوام ایرانی …!

در این نوشته می کوشم بدون حب و بغض، به رفتارها و عملکردهای دکتر محمد مصدق در سه برهه از زندگی او بپردازم که یا در مسند قدرت و نمایندگی مجلس بوده و یا در زمانی که در دادگاه کودتاگران محاکمه می شده است این سه نمونه نشان می دهد که او همیشه مخالف تقسیم قدرت در بین اقوام ایرانی و همچنین، حتی مخالف استفاده از زبانهای اقوام ایران در مناطق مختلف قومیتی بوده است.

❊❊❊

زمانی که هنوز جوان بود محمدعلی شاه مستبد از او خواست در رفع اختلاف بین او و سیدمحمد بهبهانی مشروطه خواه، میانجیگری کند مصدق که خود در اردوی مشروطه طلبان بود جمله ای در جواب شاه مستبد گفت که خودش در تمام عمر بدان پایبند بود او گفت:«سیدمحمد بهبهانی کالایی بنام مشروطیت میفروشد که مردم خریدار آن هستند اگر میخواهی دکان او و دکانهای دیگر را تخته کنی و ببندی باید خود طرفدار و فروشنده همان کالا باشی…!» شاه مستبد نه تنها از پیشنهاد مصدق جوان خوشش نیامد بلکه نگاهی به قیافه این جوان انداخت و گفت: «سرش بوی قیمه سبزی می دهد!»[1]

خطای محمدعلی شاه در این بود که فکر میکرد چون مصدق از طبقه اعیان است حتما در طرفداری از شاه و قدرت مطلقه خواهد بود! زمانیکه ۱۷ سال بیشتر نداشت به مستوفی‌ گری خراسان گمارده میشود یعنی شغل دریافت مالیات که منفورترین شغل نزد رعایا بوده یعنی با کتک و شلاق، مالیات را از مردم ستاندن…! اما نویسنده افضل التواریخ، مصدقِ17ساله را در شغل منفورِ مستوفی گری چنین معرفی می‌کند:

«ميرزامحمدخان مصدق السلطنه، مستوفى اول ديوان اعلا، با حداثت سن به اعلا مراتب تجربه و كهولت رسيده و داراى فضل و سواد و هوش سرشار است…مشاراليه مراتب ديگر دارند كه بر عظم ايشان مى ‏افزايد از اهل هوش و فضل، و به قدرى آداب ‏دان و قاعده پرداز است، كه هيچ مزيدى بر آن تصور نيست. گفتار و رفتار و پذيرايى و احترامات در حق مردمش، به طورى است كه خود او از متانت و بزرگى خارج نمى‏شود… چنين شخصى كه در سن شباب اينطور جلوه ‏گرى كند، بايد از آيات بزرگ گردد»[2]

رابطه اش با مردم در مسندهای مختلف قدرت همواره بر عدل و انصاف و مدارا بوده مخصوصا در دو مقطع زمانی کوتاه مدت که از سوی حکومت مرکزی، والی فارس و بعدا والی آذربایجان شد کارنامه قابل قبولی از خود ارائه داد. زمانی که از سوی دولت مشیرالدوله به او پیشنهاد شد والی آذربایجان شود اوضاع آذربایجان پس از قیام لاهوتی بشدت آشفته شده بود مصدق بشرطی قبول کرد که فرماندهی قوای انتظامی نیز در اختیار او باشد رضاخان سردار سپه شرط مصدق را قبول کرد.[3] و مصدق در اندک زمانی نظم را در آذربایجان برقرار ساخت و رضایت مردم را بدست آورد حتی علیرغم ناراحتی روسها، کاپیتولاسیون را در آذربایجان لغو کرد اما بلافاصله در بهار1301ش کارشکنی ها برعلیه‌اش آغاز شد. بر اثر کسر حقوقِ ولیعهد محمدحسن میرزا، کدورتی بین مصدق و ولیعهد در تبریز که ولیعهدنشین بود پیش آمد و رضاخان از این فرصت استفاده کرده و به فرمانده قشون در آذربایجان دستور داد که از اوامر مصدق تبعیت نکند و همین باعث شد مصدق استعفا داده و در 20تیرماه عازم تهران گردد و یکسال بعد در 1302ش در دولت مشیرالدوله وزیر امور خارجه گردد.

محمدتقی فلسفی خاطره ای از دیدارش با مصدق در زمانِ نخست وزیری او نقل میکند که نشانگر نوع مواجهه مصدق با اقلیت‌های دینی و البته نه قومی است. فلسفی می‌نویسد: «بهایی‌ها در شهرستانها مسئله‌ساز شده بودند و قدرت نمایی می‌کردند به امر آیت‌الله‌العظمی آقای بروجردی، نزد مصدق رفتم…پیام آقای بروجردی را به ایشان رساندم و گفتم شما رئیس دولت اسلامی هستید و الان بهایی ها در شهرستانها فعال هستند و مشکلاتی برای مردم مسلمان ایجاد کرده‌اند…ایشان(آیت‌الله بروجردی) لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید. دکتر مصدق بعد از تمام شدن صحبتهای من، به گونه‌ای تمسخرآمیزی قاه قاه و با صدای بلند خندید و گفت: آقای فلسفی، از نظر من مسلمان و بهایی فرق ندارند، همه از یک ملت و ایرانی هستند. این پاسخ برای من بسیار شگفت آور بود. با این خنده‌ی تمسخرآمیز و موهن، دیگر جایی برای صحبت کردن و توضیح دادن باقی نماند.»[4]

اما در همین زمان که در راس دولت بوده در حدود 200لایحه به تصویب می رساند که اکثرشان در جهت تقویت حقوق عمومی بوده اما نگاهی گذرا به فهرست دراز این لوایح، نشان می دهد که در هیچکدام از آنها دغدغه ای برای احقاق حقوق اقوام ایرانی و مطالبات برحق آنها دیده نمی‌شود.

 به نظر می رسد که مصدق و همکارانش در جبهه ملی به تنوع قومی در ایران نه به عنوان فرصت بلکه همواره به عنوان تهدیدی بر وحدت ملی می نگریسته اند که همواره باید موظب بود. در اینجا به نمونه هایی از نوع برخورد و مواجهه او و جبهه ملی با حقوق و مطالبات اقوام اشاره می شود که نشان می دهد او نه تنها تحقق این مطالبات در چهارچوب مکتب«خودگردانی» ویلسونی و یا «حق تعیین سرنوشت» بر طبق نظر مارکسیسم لنینیستی مخالفت می‌ورزید بلکه حتی با اجرای قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی که در بندها متمم قانون اساسی مشروطه مندرج است نیز بر سرِ مهر نبوده.

کمیسیون سه جانبه:

فرقه دمکرات آذربایجان به تازگی شکل گرفته و مقدمات تشکیل جمهوری مهاباد نیز فراهم شده بود که در دی ماه 1324کنفرانس وزرای خارجه سه دولت آمریکا، انگلیس و روسیه در مسکو تشکیل شد.[5] در این زمان که در تهران دولت حکیمی بر سر کار بود از طرف این کمیسیون، نوعی فدرالیسم قومی و خودمختاری بر مناطق قومی ایرانی اعلام گردید که تمرکززدایی و تدریس زبان‌های اقوام ایرانی اعم از ترکی، کردی وعربی درمدارس جزو تصمیمات اصلی کنفرانس بود.

در ایران، تعدادی از نمایندگان مجلس چهاردهم که دکتر مصدق نیز جزو آنها بود به محض خبردار شدن، مخالفت شدیدی کرده و مراسله ای به نخست وزیر حکیمی نوشته و تصمیم کمیسیون سه جانبه را به منزله قطعه قطعه کردن ایران و محو استقلال آن دانستند نمایندگان مجلس، نجم الملک وزیر امور خارجه ایران را برای توضیح به مجلس خواستند اما چون جوابی صریح و روشن از سوی او نشنیدند، مصدق بیانیه ایی در 18دی خطاب به مردم منتشر کرد و سپس مجلس در 19دی ماه بخاطر اعلامیه ی مصدق، جلسه فوق العاده ای تشکیل داد و مصدق در این جلسه در سخنرانی خود گفت که این طرح کمیسیون سه جانبه شبیه قرارداد 1907 است که ایران را بین دو قدرت تقسیم کرده بود…

نماینده روسیه و به تبع آن حزب توده در ایران نیز مخالف طرح پیشنهادی کمیسیون بودند آنان در طرح پیشنهادی کمیسیون به نیت انگلستان مشکوک بوده و فکر میکردند که انگلستان میخواست نمونه ای شبیه فرقه دمکرات آذربایجان که با پشتیبانی روسها بوجود آمده در خوزستان نفت‌خیز ایران بوجود آورده و بتدریج خوزستان را از ایران جدا کنند.

مصدق بعدها پس از کودتای 28 مرداد در بازجویی‌های خود در این مورد می ‌نویسد:

«علت مخالفت من با اختیاراتی که (دولت حکیمی) می‌خواست به استان‌ها بدهد این بود که در دوره چهاردهم دولتین امریکا و انگلیس به عنوان کمیسیون سه جانبه می ‌خواستند،اختیاراتی به بعضی از استان‌ها داده شود که از آن سوء ‌استفاده نمایند و من در مجلس چهاردهم با تشکیل کمیسیون سه جانبه آنقدر مخالفت کردم» تا دولت وقت، انصراف خود را از تشکیل کمیسیون سه جانبه اظهار نمود.

مخالفت با طرح رزم‌آرا

اما برجسته ترین نمونه از رفتار مصدق در مخالفت با حقوق و مطالبات اقوام ایرانی در چارچوب اجرای قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی در زمان نخست وزیری رزم آرا به ظهور رسید لازم به ذکر است که مطرح کردن قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی  از سوی رزم آرا امر جدیدی نبود بلکه برجسته ترین و موثرترین نهادهای مدنی بودند که در در جریان انقلاب مشروطیت ایران ظهور کرد و رل بسیار مهمی در مبارزه با استبداد مرکزی محمدعلی شاه بازی کرده بودند.خشت اول انجمنها در جریان انقلاب مشروطیت، تبریز گذاشته شد یعنی وقتی در تهران تعللی از سوی دولت در صحه نهادن بر نظامنامه انتخاباتی مجلس اول پیش آمد در تبریز، مردم به اعتراض برخاسته و سران جنبش در تبریز در کنسولگری انگلستان تحصن اختیار کردند در تبریز نیز سران جنبش از تحصن در کنسولگری خارج شدند اما از آنجا که با شخصیت محمدعلی میرزای ولیعهد آشنا بودند و می­دانستند که اگر کوچکترین فرصتی در اختیار او بگذارند دست به انتقام خواهد زد به همین خاطر متفرق نشدند بلکه خانه ای را به عنوان انجمن تشکیل دادند تا به عنوان کانونی باشد که شعله مبارزه با استبداد را همچنان فروزان و مشتعل نگه دارد و اين كانون بعدا به انجمن ايالتي تبريز معروف گرديد.[6]

اما این کانون اندکی بعد از شهر تبریز به سایر شهرهای مانند رشت، اصفهان، کرمان… سرک کشید و گسترده ­تر شد با توجه به نقش عظیم انجمنها در کسب فرمان مشروطیت و استقرار آن، مجلس اول نیز اهمیت آن انجمنها را به عنوان پتانسیل انقلاب دریافت بود به همین خاطر اهمیت آن انجمنها برای پدران ما به حدی بود که در فضای ملتهب و توام با دسیسه های شاه خودکامه جوان یعنی محمدعلی شاه ، مجلس اول، حتی قبل از تصویب متمم قانون اساسی ، به تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی همت گماشت و از خود افرادی را برای اجرای آن به ایالتها و ولایتها گسیل داشت  ثانیا پدران ما بعدا در تدوین متمم قانون اساسی ، وجود انجمنهای ایاتی و ولایتی را در اصل های مختلف متمم قانون اساسی یعنی اصلهای 90الی93 پیش بینی و منظور کردند تا قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی از حالت قوانین عادی خارج شده تا بعدها به توسط خودکامگانی که می آیند به آسانی قابل تغییر و دخل و تصرف نباشد.[7]

بنابراین، انجمنهای ایالتی و ولایتی به عنوان نخستین نهادهای مدنی جوشیده از جنبش مشروطه خواهی، در پیکار با خودکامه های کوچک محلی ظهور کردند. خودکامه هایی که به مراتب شقی تر، دنی تر  ومتعدی تر از نوع مرکزی و مادری خود بودند به همین خاطر محمدعلی شاه همزمان با به توپ به  مجلس شورا در تهران در ایالتها و ولایتها نیز عمال استبداد، انجمنهای ایالتی و ولایتی بخصوص برجسته ترین آن انجمنها یعنی انجمن ایالتی تبریز را به توپ بستند و تاراج کردند. اما وقتی جنبش ستارخان در تبریز آغاز میگردد انجمن ایالتی تبریز از نو تشکیل شده و در دوران استبداد صغیر در مبارزه با استبداد محمدعلی شاه نقش خطیری را بازی می کند.

با آغاز خودکامگی رضاشاه، انجمنهای ایالتی و ولایتی بر چیده شده و به محاق می روند اما ورود متفقین و سرنگونی رضاشاه، دوباره اجرای قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی به خواسته ی اصلی آزادیخواهان و کوشندگان اقوام ایرانی مخصوصا ترکها در آذربایجان میگردد و بعدا در جریان فرقه دمکرات آذربایجان به اجرا در می آید که در همین زمان، دولت حکیمی در پی اجرایی کردن قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در استانها و شهرهای مختلف بر آمد اما با سقوط دولت حکیمی بی‌نتیجه ماند و وقتی قوام السلطنه نخست وزیر شد در جریان مذاکراتش با سران فرقه دمکرات، تبدیل مجلس ملی آذربایجان به انجمن ایالتی آذربایجان یکی از بندهای مهمِ توافقنامه فرقه دمکرات با دولت قوام السلطنه شد.[8] که قرار بود بار دیگر پس از تبریز در شهراهای دیگر نیز بصورت قانونی به اجرا در بیاید اما با هجوم ارتش مرکزی ایران به آذربایجان و کردستان و فضای امنیتی و اختناق پس از سرنگونی حکومت فرقه دمکرات و جمهوری مهاباد بار دیگر اجرای قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی به حاشیه رفت و در زمان رزم آرا در 1329مطرح شد.

رزم آرا در 6 تیر1329 وقتی برای معرفی کابینه خود به مجلس آمد دولت خود را دولتی پراگماتیست نامیده و در ذکر برنامه خود گفت که میخواهد قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی را می خواهد اجرا کند و کارهای عمومی را در دهات،بخش ها،شهرستانها و استانها به مردم واگذار کند.[9] به نظر می رسد که این بهترین زمان برای اجرای قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی بوده که از عصر مشروطیت معوق مانده بوده چرا که دیگر ایران در اشغال کشوری بیگانه نبوده و ارتش سرخ ایران را تخلیه کرده حکومتهای فرقه دمکرات و حمهوری مهاباد سقوط کرده و در تهران نیز دولتی نظامی و تقریبا مقتدر روی کار آمده بود و دیگر بهانه ای بنام خطر تجزیه کشور که همیشه از سوی تمرکز گرایان و محافظه کاران مطرح میگردد وجود نداشت. همچنین باید گفت که هرچند دو سال قبل از رزم آرا در دولت هژیر نیز مسئله انجمن‌های ایالتی و ولایتی مطرح شده بود اما در دولت رزم آرا مسئله جدی بود و او تنها شعار نمی داد بلکه واقعا می خواست آن را عملی کند.

در آغاز کار هر چند برخی نشریات طرفدار دکتر مصدق مانند باختر امروز مخالفتهای نرمی از خود نشان دادند اما با گذشت زمان مخالفتها حدت و شدت بیشتری یافت.[10] هنگامی که لایحه مزبور از سوی دولت رزم را به مجلس ارائه شد بلافاصله مخالفتهای شدید آغاز شد که دکتر مصدق آن را به مثابه تجزیه کشور دانست و گفت که اجرای آن باعث خواهد شد که وطن عزیز ما به دولتهای کوچک تقسیم گردد[11] و بدنبال آن، مظفر بقایی ضمن مخالفت با اجرای انجمن های ایالتی و ولایتی، آنرا طرح شومی از سوی انگلستان و آمریکا قلمداد کرد که میخواهند ایران را تجزیه کنند.[12] دکتر مصدق و جبهه ملی در مخالفت با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی سنگ تمام گذاشتند آنان حتی در پی استمداد از آیت الله کاشانانی برآمدند تا برای مخالفت مردم را به قیام عمومی دعوت نماید[13] و کاشانی در 28تیر1329پیامی در مخالفت با انجمنهای ایالتی و ولایتی آنرا قانونی پوچ و مضر نامید که باعث تفرقه و تشتت در ایران خواهد بود و عموم ملت ایران را به مبارزه با آن دعوت کرد.[14]روزنامه باختر به سردبیری حسین فاطمی هشدار داد که اگر فردا ملامصطفی بارزانی در کردستان صاحب استقلال شد و بوسیله سلاح، خواست صاحب استقلال گردد در آن صورت شما چکار می توانید انجام دهید؟![15] از مجموع سخنان مخالفت آمیز مصدق و جبهه ملی چنین برمی آید که متاسفانه آنان استدلال قوی و محکم در مخالفت خود نداشتند آنان این لایحه پیشنهادی را به توطئه کشورهای بیگانه حواله می دادند که کاملا بی مورد بود چرا که در پاشت آن دخالت و رد پای هیچ کشوری خارجی وجود نداشت یا مثلا خود دکتر مصدق مسئله تقدم اصلاح مجلس و تصویب قوانین مختلف مربوط به انتخابات یا مطبوعات را پیش می کشید[16]…اما اینها نه تنها در تضاد با همدیگر نبودند بلکه تکمیل کننده همدیگر در احقاق حقوق و مطالبات مردم مخصوصا حقوق اقوام ایرانی بودند.

 مخالفت با انجمن ها از سوی طیف جبهه ملی به حدی رسید که آنان حتی برای اینکه شاه و دربار را نیز با خود همراه کنند در مذمت انجمن ها و تندروی آنها در صدر مشروطیت سخن گفتند که خواهان عزل محمدعلی شاه از سلطنت بودند و نتیجه گرفتند که برای حفظ مقام سلطنت حتما با تمام قوا باید جلوی تصویب آن را باید گرفت.[17]

 بعدها پس از کودتای 28 مرداد، دکتر مصدق پس از دستگیری در برگه بازجویی دادسرای نظامی از مخالفت خود با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی به عنوان یکی از خدمات خود نام می برد و می‌نویسد:

«اگر فراموش نکرده باشم،در تابستان 1329 مرحوم رزم آرا به خانه من آمد و گفت می‌خواهم نخست‌وزیر بشوم و آمده‌ام با شما مشورت بکنم ببینم به مصلحت می‌دانید یا نه… گفت برنامه من دادن اختیارات بیشتر به استان‌ها  است. گفتم دادن اختیارات به استان ها مخصوصاً به بعضی از استان‌ها که ساکنین آن از نظر‌نژاد، زبان و مذهب با ما اختلاف دارند صلاح نیست. به جهت این که دول بزرگ از اختیاراتی که به آن‌ها داده باشید،سوءاستفاده می ‌کنند و دولت ایران را در بن ‌بست عظیمی قرار می‌ دهند. اکنون اختیاراتی که می‌توان به محل‌ها داد این است که می‌توانیم پیش‌بینی کنیم اختیارات داده شود که اعضای شورای بلدیه خود را انتخاب کنند، نمایندگان خود را به مجلس شورای ملی بفرستند. به من جواب داد که برنامه بیش از این‌ها است که شما در نظر گرفته اید. من، به او گفتم چنانچه شما دولتی تشکیل بدهید که برنامه آن از آنچه من عرض کردم تجاوز کند، من شدیداً با شما مخالفت خواهم کرد»

شوربختی اینکه برخی از اعضای جبهه ملی از جمله محمود نریمان از بیسوادی و عدم بلوغ مردم ایران و ایالات و ولایت سخن گفت که به نظر وی هنوز زود است و سطح آگاهی مردم پایین است و لذا هنوز آمادگی لازم برای اعطای چنین اختیاراتی را ندارند![18]

بدین ترتیب، آنان چشم بر واقعیتهای موجود ایران و حتی 45سال قبل از آن یعنی دوران مشروطیت بسته بودند و از انگ نخ نمای همیشگی یعنی عدم آمادگی و بلوغ مردم ایالتها و ولایتها سخن می گفتند اما یادشان رفته بود که همین مردم ایالتها و ولایتها بود که نزدیک به نیم قرن پیش یعنی پس از به توپ بستن مجلس اول توسط خودکامه محمدعلی شاه، با قیام خودشان برعلیه خودکامه مرکزی، مشروطیت از دست رفته را به ایران بازگرداند آنان به تهران حرکت کرده و با فراری دادن محمدعلی شاه دوباره مجلس شورا را برپا ساختند.


[1].  مصدق و نبرد قدت…کاتوزیان…ص29

[2].  افضل التواریخ…ص83

[3].  خاطرات و تالمات مصدق…ص142-144

[4].  خاطرات محمدتقی فلسفی…ص139.

[5].  سیاست موازنه منفی…نوشته حسین کی استوان، تهران، ج دوم ص217

[6].  انجمن‌های شورایی عصر مشروطیت، علی مرادی مراغه‌ای، تهران: اوحدی، 1383، ص58

[7].  مذاکرات مجلس اول،29خرداد1325.ص589

[8].  سيدجعفر پيشه‌وري، 21 آذر، نطقلر و مقاله‌لر، (تهران: فرزانه، [بي‌تا])، صص 62 ـ 56. روزنامه آذربايجان، شماره 236 مورخه 6 تير 1325.

[9].  بنگرید به: مجله گفتگو، شماره 20، مورخه تابستان1377، مقاله«انجمن های ایالتی و ولایتی به روایت رزم آرا..ص29

[10].  باختر امروز،20تیرماه1329

[11].  خاطرات حسین مکی،تهران، علمی،1368،ص286

[12].  باختر امروز،22تیرماه1329

[13].  خاطرات حسین مکی…ص294

[14].  به نقل از: مجله گفتگو، شماره 20، مورخه تابستان1377، مقاله«انجمن های ایالتی و ولایتی به روایت رزم آرا..ص37

[15].  باختر امروز،27تیرماه1329

[16].  خاطرات حسین مکی…ص300

[17].  خاطرات حسین مکی..ص309

[18].  مجله گفتگو، شماره 20، مورخه تابستان1377، مقاله«انجمن های ایالتی و ولایتی به روایت رزم آرا..ص42