کارگران ترک

نجف نعمتی

نزدیک ده سالی است که به صورت فصلی در شهرهای تهران و کرمان در نقاشی ساختمان کار می‌کنم. اگر اغراق نباشد، در این سال‌ها صدها بار طعم دیگری بودن را چشیده‌ام. من جز کوچکی از آن میلیون‌ها دیگری‌ای هستم که هم به خاطر ترک بودن هم به دلیل جزئی از طبقه فرودست بودن مورد تحقیر و تبعیض قرار گرفته‌ام.

در این یادداشت کوتاه هرچند که نمی‌‌توانم از همه‌ی تجربیات تلخی که با اعماق وجودم حس و زندگی کرده‌ام را برای خوانندگان احتمالی بیان دارم ولی می‌خواهم ناگزیر به زبانی به غیر از زبان مادریم به دو نمنونه از آن مشاهداتم که به کرات تجربه کرده‌ام را بیان کنم. ناگفته پیداست که نوشتن به به غیر از زبان مادری‌ام یعنی ترکی آذربایجانی  سبب خواهد شد که نتوانم احساسات و تجربیاتم همچنین شدت و میزان تحقیر، توهین و ناتنی قرار گرفته شدنم به عنوان کارگرِ ترک را در لابه‌لای متن را به درستی  بیان کنم.

اکثر آذربایجانی‌هایی که برای کار به مناطق مرکزی ایران که اتفاقا اغلب استان‌های فارس نشین هستند مهاجرت کرده‌اند همچون دیگر اتنیک‌های به حاشیه رانده شده اغلب در حاشیه‌ شهرها و محلات پایین شهر سکونت گزیده‌اند. آنها در محیط کار علاوه بر سختی کار، داغ ترک و طبقه فرودست بودن را نیز به دوش می‌کشند.

برای مثال؛ همیشه رفتار کارگران ترک در میحط کار با کارفرمای فارس برایم مورد توجه بوده است، کارگران اغلب بیش از حد نرمال حواسشان به گفتار و رفتار خود می‌باشد. گویا آنها مجبورا خود را به عنوان فردی زحمتکش، درستکار، صادق، فهیم و… به کارفرما اثبات کنند. چرا که به دفعات شاهد بوده‌ام که هر رفتار عجولانه و ساده لوحانه کارگران ترک از سوی کارفرمای فارس با جملاتی همچون؛ «ترکه دیگه»، «ترک بازی در نیار» و… مواجهه شده است. این جملات با بن مایه نژادپرستی سبب می‌شود که کارگران ترک خود را بیش از پیش غرق در گرداب هژمونی فرهنگ حاکم فارس بیندازند. چرا که ترک بودن برای آنها داغی مملو از توهین، تحقیر و تبعیض به ارمغان می‌آورد. آنها نیز برای رهایی از آن، هویت خود را رها کرده و خود را به آغوش هژمونی فرهنگ غالب پرت می‌کنند.

مثال دومم در مورد محل سکونت  کارگران است. اغلب مکان‌هایی که کار کرده‌ام. به سوالاتی از این دست؛ «کدام منطقه زندگی می‌کنید»؟ «خانه‌تان کجاست»؟ و… روبه رو شده‌ام. قبل از این که من بخواهم جواب بدهم؛ برخی از همراهانم اغلب محلی به غیر از محل سکونتمان را معرفی نموده‌اند. مثلا؛ وقتی در تهران کار می‌کردیم محل سکونتمان شهر نصیرآباد شهریار بود ولی دوستانم به کارفرما می‌گفتند: در کن زندگی می‌کنیم. یا در اوایل که محل سکونتمان در کرمان محله مهدیه بود دوستانم می‌گفتند خانه‌مان در محله جهاد هست. گویا این قصه دروغین پایان ناپذیر کارگران فرودست ترک در شهرهاست. همانطور که در ابتدای یادداشت ذکر کردم اغلب کارگران در حاشیه و محلات پایین شهرها زندگی می‌کنند. کارگران به مرور زمان فهمیده‌اند که اگر محل سکونت خود را نواحی حاشیه و یا محلات پر خلاف شهر معرفی کنند به آنها نیز همچون دزد و خلافکار نگریسته خواهد شد. به همین جهت آنها اغلب یکی از محلات متوسط شهر را هنگام گفت و گو به کارفرما معرفی می‌کنند. آنها برای شانه خالی کردن از نگاه تحقیرآمیز کارفرما حتی محل سکونت خود را نیز انکار می‌نمایند.

در پایان شما میلیون‌ها انسان را در نظر بگیریند که فاکتورهای ترک و کارگر بودن را در نواحی مرکزی ایران یک جا با خود دارند. اغلب آنها هویت اتنیکی و طبقه متعلق به آن را برای فرار از تحقیر، توهین و تبعیض انکار می‌کنند. آنها علاوه بر اینکه از طرف نظم موجود دیگری‌هایی هستند که به حاشیه رانده شده‌اند، بلکه برای پیدا کردن تکه نانی هویت و طبقه خود را خودشان نیز انکار می‌کنند.